طرح مسأله و ضروت بحث

از آن جا که آدمى در اصل خلقت خویش، موجودى اجتماعى است، از اوان کودکى تا کهنسالى، نیازمند مونسى مهربان است؛ تا زندگى را با او و به دور از تنهایى، به شیرینى بگذراند.
این نیاز در مقاطع سنى مختلف، متفاوت است؛ حتى خردسالان نیز از این امر مستثنا نیستند. کودکان رابطه خود با دوستانشان را در حد یک هم بازى مى دانند. نوجوانان به عنوان مونس و همراز، به این مسئله مى نگرند و جوانان علاوه بر انس و محبت، متوجه یارى وفادار و مشاورى امین هستند.

بزرگسالان نیز از نظر روحى و موقعیت اجتماعى، به اشخاصى جهت معاشرت و مشارکت در برخى از امور، محتاجند و از این زاویه، به مسئله رفاقت نگاه مى کنند.

به هر حال، در اصل اهمیت و نیاز انسان به دوست، تردیدى وجود ندارد؛ آن چه مهم است، توجه به چند مطلب زیر است:
1. بدون شک آدمى نسبت به دوستان خود، اثرپذیر و اثرگذار است و این مسئله تا حدى است که آینده یک شخص، متأثر از دوستان و نوع معاشرتش با آنها خواهد بود.
2. این تأثیر و تأثر، بسیارى از اوقات، ناخودآگاه است و حتى گاهى بدون توجه، آنان از رنگ، بو و اخلاق و رفتار یکدیگر متأثر مى شوند.
3. انتخاب دوست و معاشرت با او، از مسائلى است که نیاز به تعّلم و آموزش و استفاده از تجربه هاى افراد عالم و خیراندیش دارد.
4. خداى مهربان به عنوان خالق بشر و اولیاى الهى به عنوان رهبران راه سعادت انسان، نسبت به این مسئله حساس هستند و از همین رو، تعالیم و راهنمایى هاى بسیارى در خصوص این موضوع بیان فرموده اند.

همچنین دانشمندان بسیارى نیز از نگاه روان شناختى و جامعه شناختى به این مسئله پرداخته اند و همین مطلب، موجب تألیفاتى متنوع در این موضوع شده است.
در این نوشتار، با استفاده از قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام به اهمیت دوستى و رفاقت اشاره نموده و به بررسی اصولی که در این باره باید رعایت شود، می پردازیم.
 

اهمیت دوست

چرا انسان تنها زندگى نمى کند؟ چرا هر شخصى در گوشه اى به تنهایى مشغول امور خویش نیست؟ چرا زندگى در قالب خانواده و روستا و شهر، صورت مى گیرد؟ چرا همبستگى و وابستگى میان بشر، روز به روز فزون تر و معاشرت و همکارى هاى متقابل، پررنگ تر مى شود؟ پاسخ روشن است؛ انسان موجودى است اجتماعى و طبیعت زندگى اجتماعى، اقتضا دارد که آدمى با سایر افراد بشر، همزیستى داشته باشد؛ تا علاوه بر رفع نیازمندى هاى گروهى و فردى خویش، بتواند از طریق معاشرت با دیگران، نشاط روحى و معنوى خود را حفظ کند و در نتیجه، انسانى متعادل و مثبت در جامعه باشد.
 
تمام انبیاى بزرگ الهى، سعى در تقویت هر چه بیشتر معاشرت هاى صحیح و مشروع بشر داشته اند و در این امر مهم، جامع ترین و مترقى ترین قوانین از سوى اسلام ارائه شده؛ به طورى که در عبادت هاى فردى نیز توجه به جمع فراموش نگردیده است. در نمازهاى واجب روزانه چندین بار در سوره حمد مى خوانیم: «إِیاک نَعْبُدُ وَ إِیاک نَسْتَعِینُ * اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لاَ الضّالِّینَ»؛ «تنها تو را مى پرستیم [نه مى پرستم] و تنها از تو یارى مى جوییم. خدایا! ما را به راه راست، هدایت فرما».
 
در این آیات، تمامى ضمایر به صورت جمع آمده و در آرزوى رسیدن به راه خوب، طریق گروه و جمعى را که خداوند به آنها نعمت داده است، خواستاریم و از گروه و جماعتى که خداوند بر آنها غضب فرموده و گمراهند، فرار مى کنیم.
 
علاوه بر این، خداوند، زکات، خمس، امر به معروف و نهى از منکر، حج و... را که از اعمال و عبادت هاى جمعى هستند، واجب کرده است. همه اینها دلیل این است که انسان باید با دیگران معاشرت و همزیستى داشته باشد و در اجتماع و کنار دیگران زندگى کند.
 
باید توجه داشت که در هر سن و شرایطى، گونه این معاشرت ها فرق دارد. در این که انسان ها در بیشتر موارد و شرایط، نیاز به دوست و یا دوستان دارند، شکى نیست؛ ولى نیاز جوان یا نوجوانى که در اوان بلوغ به سر مى برد، با نیاز شخصى که داراى همسر و فرزندانى است و مشغول تجارت است، یکسان نیست. نحوه معاشرت و افراد مورد نیاز در معاشرت، براى هر گروه سنى و کارى، متفاوت است و با توجه به وضعیت سنى، تحصیلى، تجرد یا تأهل، موقعیت شغلى و مکانى و... باید شیوه معاشرت و اشخاص مورد نظر، مشخص شوند.
 
از آن جا که نمى توانیم به تنهایى به فعالیت هاى فردى و اجتماعى به نحو مطلوب ادامه دهیم، ناگزیر به انتخاب دوست هستیم.
بباشید با یکدگر هم سراى نباید که باشید از هم جداى1

این انتخاب، حادثه اى مهم و سرنوشت ساز در زندگى آدمى است. شخصیت و هویت او، دنیا و آخرت او و پیشرفت یا انحطاط او، بستگى به این انتخاب دارد.
قرآن مى فرماید:
«وَ یوْمَ یعَضُّ الظّالِمُ عَلى یدَیهِ یقُولُ یا لَیتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً * یا وَیلَتى لَیتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی وَ کانَ الشَّیطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً»2
«روزى که مردم ظالم و پست، دستِ حسرت را به دندان گرفته، گویند: اى کاش من در دنیا با رسول حق، راه دوستى و طاعت پیش مى گرفتم! واى بر من، اى کاش که فلان مرد [کافر و رفیق فاسق] را دوست نمى گرفتم! رفاقت او مرا از پیروى قرآن و رسول حق محروم ساخت؛ بعد از آن که [یاد حق] به سراغ من آمده بود و شیطان همیشه خوار کننده انسان است».
 
به راستى رفیق بد، موجب حسرت انسان؛ حتى در آخرت و باعث پشیمانى و ضرر دائمى و جبران ناپذیر است؛ چنان که رسول حق صلى الله علیه و آله فرمود: «انسان بر دین دوستش مى باشد؛ پس بنگرید که شخص با چه کسى دوست است».3
 
از حضرت سلیمان علیه السلام، چنین نقل شده است:
«درباره شخص، هیچ گونه قضاوتى نکنید؛ مگر وقتى که دوستانش را شناختید؛ به درستى که انسان از نزدیکانش شناخته مى شود».4
 
مگر مى شود انسانى صالح و درستکار، با فردى فاجر و مفسد، سر دوستى و رفاقت داشته باشد؟ مسلما شیشه با سنگ و آب با آتش، سازگارى ندارد و به همین علت، قضاوت هاى مردم نیز تحت تأثیر معاشرت هاى انسان قرار مى گیرد. از این رو، نباید با کسانى که از نظر دینى و اخلاقى تناسبى با انسان ندارند، رفت و آمد و رفاقت کرد.
 
حضرت على علیه السلام مى فرماید: «کلُّ امْرءٍ یمیلُ اِلى مِثْلِهِ5؛ هر انسانى تمایل به مثل خودش پیدا مى کند».
 
همچنین مى فرماید: «انسان پست، تبعیت نمى کند؛ مگر از مانند خویش و تمایل ندارد؛ مگر به امثال خود»6. در ارجمندى دوست همین بس که انسان ها در دوزخ ـ قبل از این که به یاد خویشاوندان و بستگان خود باشند ـ به فکر دوستان مددکار مى افتند و حسرت مى خورند که در این موقعیتِ مشکل، چرا دوستانى حمایت کننده ندارند؛ «فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ * وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ»7؛ «در این روز سخت، نه شفیعى داریم که شفاعتمان کند و نه دوستى که از ما حمایت نماید».
 

چه کسانى را دوست خویش قرار دهیم؟

1. کسى که به یاد خدا باشد و هدفش تنها رسیدن به او باشد.
2. عاقل باشد.
3. خیانت کار نباشد.
4. ستم کار نباشد.
5. سخن چین نباشد.
6. آنچه را که براى خود مى پسندد، براى تو نیز بپسندد.
7. قاطع رحم نباشد.
8. عیب جو نباشد.
 
پس از روشن شدن اهمیت دوست و دوستى، این بحث مطرح مى شود که چه کسانى را دوست خویش قرار دهیم و با چه اشخاصى دوستى نکنیم؟
 
از نظر آیات قرآن کریم و روایات معصومین علیه السلام، شخصى صلاحیت دوستى را دارد که اوصاف و ویژگى هاى زیر را داشته باشد:
 
1. کسى که به یاد خدا باشد و هدفش تنها رسیدن به او باشد؛
قرآن کریم مى فرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَک مَعَ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدوَةِ وَ الْعَشِی یرِیدُونَ وَجْهَهُ»؛8 «همیشه خویش را با کمال شکیبایى به محبت و دوستى کسانى که صبح و شام خدا را مى خوانند و هدفشان رضاى اوست، وادار کن».
اگر شخص نسبت به ولىّ نعمت و آفریدگار خود، بى وفا باشد و او را فراموش و اهدافى غیر از رضاى او دنبال کند، نمى تواند براى دوستى قابل اعتماد باشد.
 
هر اندازه که به او احسان و خوبى کنیم، به یقین به حد نعمت هایى که خداوند به او داده، نمى رسد! اصولاً اگر انسان در مقابل خداى خویش وفادار نباشد، قابل اعتماد براى هیچ کارى نیست؛ چه رسد جهت دوستى و رفاقتى که اهمیتى خاص دارد.
 
کسى که به یاد خداست، از خیانت، غیبت، تهمت، دروغ و هر گناهى که پیامد سوء آن به طور مستقیم یا غیرمستقیم به دوست مى رسد، پرهیز مى کند. مسئله یاد خدا به اندازه اى مهم است که در قرآن، بارها به انسان هاى مؤمن امر شده که از یادِ او غافل نشوند. در قرآن آمده است: «اى کسانى که ایمان آوردید! هرگز اموال دنیا و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نگردانند که غفلت کنندگان از خداوند، در گروه زیانکارانند».9
 
همچنین در وصف صالحان مى فرماید:
«آنان کسانى اند که کسب و تجارت، آنان را از یاد خدا غافل نمى گرداند».10
 
یکى از خواسته هاى الهى از بندگان، یاد همیشگى و فراوان خدا در زندگى است. بسیارى از مستحبات و واجبات، از نظر کمّى مورد نظر پروردگار نیستند؛ بلکه کیفیت آنها مطلوب است؛ ولى در ذکر خداوند، علاوه بر کیفیت خوب، امر به زیادى آن نیز شده است؛
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکرُوا اللهَ ذِکراً کثِیراً»؛11
«اى کسانى که ایمان آوردید! خدا را بسیار یاد کنید».
 
قرآن، کتاب هدایت و انسان سازى است و برنامه هاى آن بیشتر در جهت تعالى و پیشرفت صحیح انسان هاست و این مقدار اهتمام نسبت به ذکر الهى، نشان گر اهمیت آن در رشد و رستگارى آدمیان است.
 
از این رو، عمل به آن، هموارکننده راه سعادت و کامیابى و تضمین کننده حیات همیشگى در آخرت است.
 
در روایتى آمده است: هنگامى که از حضرت عیسى علیه السلام سؤال شد با چه کسانى معاشرت کنیم، فرمود: «مَنْ یذَکرُکمُ اللهَ رُؤیتُه و یزیدُ فى عَمَلِکم مَنْطِقُه و یرَغِّبَکمُ فى الاخرة عملُه»12؛
«با کسانى معاشرت کنید که هر گاه آنان را مى بینید، خدا را به یاد آورید و منطق و عقلشان، موجب زیادى عمل شما و عمل آنان، موجب رغبتتان به آخرت گردد».
 
ذکر، یعنى خدا را حاضر وناظر بر اعمال دانستن و باور به آگاهى و علم او نسبت به اعمال و گفته ها و قصدهاى بندگان. حال مگر مى شود انسانى به این فیض بزرگ دست یازد و در رفاقت و دوستى، خیانت ورزد و رعایت امانت نکند؟
 
یاد خدا، کلید رستگارى و نشاط روح و غذاى معنوى است. ذکر الهى، رهایى از تنهایى ها و غربت ها و باعث فرار شیطان و به بند کشیده شدن هواهاى نفسانى است. یاد خدا، انسان را از هر گناه و نفاق و بدى باز مى دارد و در اطمینان دل و صفاى نفس و پاکى از گناه، نقش اصلى دارد. کسى که به یاد خداست، خداوند هم به یاد اوست و هر کس که پروردگار عالم به یاد او باشد، وى را از لغزش ها و خطاهاى گوناگون، حفظ کرده، در تمامى امور دنیا و آخرت، یارى مى کند.
 
پس نخستین شرط دوست، آن است که غافل از یاد خدا نبوده و همیشه به یاد آفریدگار جهان باشد و دوستى با او نیز انسان را از خداوند، دور نگرداند. در این جا یادآورى یک مطلب ضرورى است و آن این که مهم ترین یاد خداوند، «نماز» است؛ «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکرِی»13 و ممکن نیست کسى با ترک نماز، به یاد خداوند باشد. بنابراین، خواندن نماز، جایگاهى مهم در ذکر الهى و در نتیجه، شایستگى دوست دارد.
 
2. عاقل باشد؛
امام على علیه السلام فرمود: «اکثَرُ الصَّوابِ وَ الّصلاح فى صُحْبَةِ اُولىِ النُّهى وَ الاَلْباب؛14 بیشترین درستى و خوبى ها، در همراهى و دوستى با صاحبان عقل و درایت است».
 
همچنین در وصیت به امام حسن علیه السلام فرمود:
«اى پسرم! از دوستى با شخص احمق بپرهیز؛ زیرا اگر احمق اراده کند که نفعى به تو رساند، ضرر خواهد رساند»15.
 
آرى، دوستى و هم نشینى با انسان هاى نادان و احمق، چیزى جز عذاب نیست و باعث قرار گرفتن انسان در سختى و تنگناست.
 
در داستان زیبایى از مولوى، دوستى شخص نادان، چنین تبیین شده است:
 
اژدهایى خرس را در مى کشید شیر مردى رفت و فریادش رسید16
خرس چون فریاد کرد از اژدهاشیرمردى کرد از چنگالش رها17 خرس هم از اژدها چون وارهیدوان کرم زان مرد مردانه بدید
چون سگ اصحاب کهف آن خرس زارشد ملازم در پى آن بردبار آن مسلمان سر نهاد از خستگىخرس حارس گشت از دلبستگى
آن یکى بگذشت و گفتش حال چیستاى برادر مر ترا این خرس کیست؟ قصه واگفت و حدیث اژدهاگفت بر خرس منه دل ابلها
دوستى ابله، بهتر از دشمنى استاو به هر حیله که دانى راندنى است18 گفت مهر ابلهان، عشوه دل استاین حسودى من از مهرش به است19
هین بیا با من بران این خرس راخرس را مگزین، مهل همجنس را20 تا بخسبى در پناه عاقلىدر جوار دوستى صاحبدلى21
آن مسلمان ترک ابله کرد و تفتزیر لب لاحول گویان باز رفت22 شخص خفت و خرس میراندى مگسوز ستیز آمد مگس زود باز پس
چند بارش راند از روى جوانآن مگس زود باز مى آمد دوان خشمگین شد با مگس خرس و برفتبر گرفت از کوه، سنگى سخت زفت
سنگ آورد و مگس را دید بازبر رخ خفته گرفته جاى ناز بر گرفت آن آسیاب سنگ و بزدبر مگس تا آن مگس واپس خزد
سنگ روى خفته را خشخاش کرد این مثل بر جمله عالم فاش کرد مهر ابله، مهر خرس آمد یقینکین او مهرست و مهر اوست کین23

فردوسى شاعر بزرگ فارسى زبان نیز درباره این موضوع، چنین سروده است:
چو دانا ترا دشمن جان بود به از دوست مردى که نادان بود24
که ناخوش بود دوستى با کسىکه مایه ندارد ز دانش بسى25 ز نادان نیابى جز از بترىنگر سوى بى دانشان ننگرى26

انسان در اثر معاشرت با اشخاص سبک مغز و بى عقل، به تدریج، خلق و خوى و منطق آنها را فرا مى گیرد؛ اما اگر مدتى با شخصى دانا و با درایت، رفت و آمد کند، موجب فزونى خرد و تقویت عقل او مى شود.
 
امام على علیه السلام فرمود: «لا تَصْحَبِ المائِقَ فاِنّه یزَینُ لک فِعْلَه و یوَّدُ ان تکون مثله؛27 با انسانى که عقلش ضعیف است، رفاقت مکن؛ زیرا او عمل زشت خویش را براى تو زیبا جلوه مى دهد و ممکن است تو هم مثل او شوى».
 
گِلى خوشبوى در حمام روزى رسید از دست محبوبى به دستم
بدو گفتم که مشکى یا عبیرى که از بوى دلاویز تو مستم
بگفتا من گِلى ناچیز بودم و لیکن مدتى با گُل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم28

3 - 5. خیانت کار، ستم کار و سخن چین نباشد؛
امام صادق علیه السلام فرمود: «اِحْذَرْ مِنَ النّاسِ ثَلاثَة: اَلخائِنُ وَ الظَّلوُمُ وَ النَّمامُ لاِنَّ مَنْ خانَ لک خانَک و مَنْ ظَلَمَ لَک سَیظْلِمُک وَ مَنْ نمَّ الیک سَینُمُّ علیک؛29
از سه گروه بر حذر باش؛ شخص خیانت کار، ظالم و سخن چین؛ زیرا کسى که به نفع تو به دیگران خیانت کند، روزى به خودت نیز خیانت مى کند و شخصى که به جانبدارى از تو، حق دیگران را پایمال و عادت به ظلم پیدا کند، سرانجام به تو نیز ظلم خواهد کرد و انسان سخن چین، همان طور که گفتار دیگران را پهلوى تو مى آورد، سخن تو را نیز نزد دیگران خواهد برد».
 
این صفات نکوهیده و زشت، داراى عواقب بد و ناپسندى هستند؛ چنان که امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا درباره خیانت فرموده است: «کسى که در دنیا به امانتى خیانت کند و آن را به صاحبش رد ننماید و بمیرد، مسلمان نمرده است و در حالى خداوند را ملاقات مى کند که آن ذات مقدس، بر او غضبناک است و کسى که با علم به خیانت، آن را خریدارى کند، او نیز مثل آن خائن است».30
 
در قرآن شریف نیز درباره ظالمان، چنین مى خوانیم:
«خداوند، قوم ستم کار را هیچ گاه هدایت نمى کند».31
«خداوند، ظالمان را دوست ندارد».32
«خداوند، ظالمان را رستگار نمى گرداند».33
«به درستى که ستم کاران، سخت در شقاوت و دور از نجات مى باشند».34
«ستم کاران، در گمراهى آشکار به سر مى برند»35.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «الظُّلمُ اُمُّ الرَّذائِل؛36
ستم کارى، مادر همه بدى هاست».
 
درباره سخن چین نیز در قرآن آمده است:
«وَ لا تُطِعْ کلَّ حَلاّفٍ مَهِینٍ * هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیمٍ»؛37
«از کسانى که زیاد قسم مى خورند و دروغگویند و همواره سخن چینى مى کنند، اطاعت مکن».
 
آرى، کسى که حرف دیگران را پیش ما مى آورد، به یقین حرف ما را نیز نزد دیگران خواهد برد.
حضرت على علیه السلام فرمود: «ایاکم وَ النَّمائِم فاِنّها تُورِثُ الضَّغائن38؛
از سخن چین ها دور باشید؛ به درستى که سخن چینى، کدورت ها را به دنبال خواهد آورد».
 
میان دو کس جنگ چون آتش است سخن چین بدبخت هیزم کش است
کنند این و آن خوش دگر باره دل وى اندر میان کوربخت و خجل
میان دو تن آتش افروختن نه عقلست و خود در میان سوختن39

 فردوسى نیز چنین سروده است:
سخن چین و دو روى و بیکار مرد دل هشیاران کند پر ز درد40 سخن چین و بى دانش و چاره گرنباید که یابد به پیشت گذر41

6. آن چه براى خود مى پسندد، براى تو نیز بپسندد و آن چه را که براى خویش نمى خواهد، براى تو نیز نخواهد؛
رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: «لا خَیر لک فى صُحْبة مَنْ لا یرى لک مثْلَ الذَّى یرى لنفسه؛42
در مصاحبت و دوستى کسى که آن چه را براى خود مى خواهد، براى تو نخواهد، هیچ خیر و فایده اى نیست».
 
امام صادق علیه السلام نیز فرمود:
«دوست باید طورى باشد که زینت تو را زینت خود بداند و عیب و ننگت را مایه سرشکستگى خویش به حساب آورد»43.
روشن است که انسان، هیچ گاه بد خویش را نمى خواهد و همیشه در صدد پیشرفت و ترقى مادى و معنوى است و به همین جهت، نمى خواهد اسرارش فاش و آبرویش ریخته شود و یا به او بى احترامى و بى توجهى گردد. هیچ انسان عاقلى، تدبیرى نمى اندیشد که خود را در جامعه به عقب براند و مسیر تعالى و ترقى خویش را سد نماید یا نمى خواهد نسبت هایى را به او دهند که مبّرا از آنهاست و یا عیب هایى که در وجودش نهفته اند، ذکر شوند. حال اگر همین حالت را نسبت به دیگران داشته باشد و دوستان خود را مانند خویش شمرده و غمخوار آنان باشد، واقعا شایستگى رفاقت را دارد و از جمله خوبان و درست کاران، به حساب خواهد آمد.
 
خویشتن را خیرخواهى، خیرخواه خلق باش
زان که هرگز بد نباشد نفس نیک اندیش را
آدمیت، رحم بر بیچارگان آوردَن است کادمى را تن بلرزد، چون ببیند ریش را
راستى کردند و فرمودند مردان خداى اى فقیه! اول نصیحت گوى نفس خویش را
آن چه نفس خویش را خواهى حرامت سعدیا گر نخواهى همچنان بیگانه را و خویش را44

حال عده اى وجود دارند که نه تنها خیرخواه دیگران نیستند، بلکه طالب شر و بد فرجامى آنانند و همیشه در پى رنجاندن و اذیت و آزار دوستان و آشنایان خویش هستند که به طور جدى باید از آنها دورى کرد.
 
تو که نوشم نه اى، نیشم چرایى؟ تو که یارم نه اى، پیشم چرایى؟
تو که مرهم نه اى، زخم دلم را نمک پاش دل ریشم چرایى؟45

7. قطع کننده رحم نباشد؛
یکى دیگر از شرایط کسى که مى خواهیم او را به دوستى برگزینیم، این است که با بستگان و آشنایان خود قطع رابطه نکرده باشد؛ زیرا شخصى که با نزدیکان خود نتواند معاشرت سالم و همزیستى صحیح داشته باشد، چگونه مى توان انتظار داشت با غیر فامیل و غریبه ها، صمیمانه رفاقت کند؟
 
امام باقر علیه السلام فرمود:
«پدرم، امام سجاد [ علیه السلام] مرا نصیحت فرمود که اى پسرم! از رفاقت با کسانى که قطع رحم مى کنند، بپرهیز؛ زیرا من آنها را در قرآن شریف سه بار مورد لعن و نفرین پروردگار یافتم».46
 
دلیل عدم درستى رفاقت با این اشخاص، طبق بیان این روایت، آن است که «آنها در قرآن کریم مورد لعن خداوند قرار گرفته اند». بنابراین، از این دلیل فهمیده مى شود کسانى که خداوند از آنها راضى نباشد، صلاحیت رفاقت را ندارند. اینان مورد مکر و کید الهى واقع مى شوند و چه بسا معاشران با آنها نیز دچار معضلات و مشکلاتى گردند و از رحمت خاص پروردگار، محروم شوند.
 
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: «بر قومى که در میان آنها قاطع رحم وجود داشته باشد، رحمت نازل نمى شود».47
 
اسلام ارزش فراوانى براى خویشاوندان قائل شده، نه تنها اجازه قطع رابطه با آنها را نداده، بلکه دستور فرموده که اگر آنان به تو بدى کرده، رفت و آمدشان را قطع نمودند؛ تو به آنها نیکى کن و از سرکشى به آنان غفلت نکن.
 
یکى از معیارهاى خوبى یک مسلمان از نظر اسلام، این است که اگر بستگانش با وى سرِ ناسازگارى داشتند، او نیکى و مهربانى کند و به هیچ وجه، اقدام به عملى مانند کردار آنان ننماید.
 
تمام حقوقى که انسان باید نسبت به دوستان خود ادا نماید؛ ابتدا باید آنها را نسبت به بستگان خود عملى سازد.
 
در احادیث اسلامى وارد شده که اگر انسان به دیگران صدقه و بخششى نماید ـ در حالى که در میان بستگانش کسانى وجود داشته باشند که محتاجند ـ صدقه وى به دیگران مورد قبول خداوند قرار نخواهد گرفت.48
 
خوش رویى و مهربانى، عیادت و زیارت، مدارا کردن و صمیمیت، آزار نرساندن و تواضع و گذشت، ابتدا براى بستگان و خویشان است، به خصوص اگر آنان هم کیش و هم مذهب انسان بوده، اهل گناهان آشکار نباشند. البته در بعضى از موارد نیکى به بستگان ـ حتى در صورت مسلمان نبودن آنها ـ لازم است؛ مانند نیکى به پدر و مادر و برادران و خواهران و بستگانِ درجه اول انسان.
 
فرزند، هیچ گونه مجوزى براى قطع رابطه با پدر و مادر خویش ندارد و مأمور به احسان و نیکى نسبت به آنان است. اویس قرنى به علت احترامى که به مادر غیرمسلمان خود گذاشت، با وجود این که موفق به زیارت رسول خدا صلى الله علیه و آله نشد، آن حضرت او را یکى از دوستان خود خواند و از وى تمجید نمود.
 
این که در جامعه مشاهده مى شود فرزندان نسبت به پدر و مادر خود بى مهرى مى کنند و یا برادران و خواهران با کوچک ترین بهانه اى، دست از یکدیگر کشیده، هر کسى راه خویش را رفته، دیگرى را وا مى نهد، از سستى ایمان و عدم آگاهى آنان نسبت به موازین شرعى است.
 
خداوند براى تشویق مسلمانان به صله رحم، آثار و برکاتى را بر این عمل خیر قرار داده و ارزش زیادى براى آن قائل شده است.
 
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: «صله رحم، شهرها را آباد و اعمال خوب را زیاد مى کند؛ گر چه اهل آن شهر انسان هاى خوبى نباشند».49
 
همچنین فرمود: «صله رحم، حسابِ روز قیامت را آسان کرده، از مرگ بد، جلوگیرى مى کند».50
 
امام باقر علیه السلام نیز فرمود:
«صله رحم عمل ها را پاکیزه مى گرداند و اموال را فراوان و گرفتارى ها را دور و مرگ را به تأخیر مى اندازد».51
با وجود این همه اهمیت، اگر کسى به این دستور الهى عمل نکرد و به تمام سفارش هاى بزرگان دین پشت پا زد، آیا مى توان مطمئن بود که به حقوق دوستى و رفاقتش با ما پابرجا بوده، آنها را مراعات کند و دوستى صمیمى و یکدل، خیرخواه و مشکل گشا باشد؟
 
مسلما جواب منفى است و او شایستگى هیچ گونه رفاقت و دوستى را ندارد. او کسى است که پروردگارش از وى ناراضى و خشمگین است و از رسیدن خیرات و برکات به او جلوگیرى مى کند و ما نباید با چنین شخصى دوستى کنیم.
 
8. عیب جو نباشد؛
امام على علیه السلام فرمود: «ایاک وَ مُعاشرةُ مُتَتَبِّعى عُیوُبَ النّاسِ فاِنَّه لَمْ یسْلِمْ مُصاحبُهُم مِنهُم؛52
از رفاقت و نشست و برخاست با کسانى که عیب جو هستند و همیشه به دنبال نقاط ضعف دیگران مى باشند، پرهیز کن؛ زیرا دوست چنین اشخاصى، از ضرر آنان سالم نمى ماند و خود نیز طعمه عیب جویى هاى آنان خواهد گشت».
 
تو عیب کسان هیچ گونه مجوى که عیب آورد بر تو بر عیب جوى53 نگه دار تا مردم عیب جوىنجوید به نزدیک تو آبروى54

بى تردید، هیچ انسانى به دور از تمامى عیب و نقص ها نیست و هر شخصى به اقتضاى موقعیت خاص خانوادگى، شغلى و اجتماعى خویش، داراى عیب هایى است که باید در صدد اصلاح آنها برآید و کمک دوستان دلسوز و یکرنگ، مى تواند در این مسئله بسیار مؤثر باشد. حال اگر انسان با کسانى دوست باشد که به جاى پند و اندرز خیرخواهانه، همیشه در پى سرزنش و بدگویى او هستند، نه تنها کمکى به اصلاح رفتارش نمى شود، بلکه اثرهاى بدِ مختلفى بر روحیه او وارد مى شود.
 
دوست خوب، کسى است که کاستى ها را به همراه خوبى ها ببیند و در مجموع، قضاوت عادلانه اى انجام دهد و با تشویق انسان به جهت دارا بودن نکات قوت، وى را قوى دل ساخته، اطمینان خاطر ببخشد و به طور غیرمستقیم، نقاط ضعف اخلاقى او را گوشزد نماید و از ابراز هر گونه نقص در حضور دیگران، خوددارى ورزد و بیش از آن که در ضعف هاى دیگران دقت کند، در فکر اصلاح خویش باشد و خویشتن را برتر از دیگران نداند.
 
حضرت على علیه السلام یکى از دلایل عدم استجابت دعاها را این گونه بیان مى فرماید:
«اِنّکم جُعِلْتم عُیوبَ النّاسِ نَصْبَ اَعْینِکم وَ عُیوبَکم وَراءَ ظُهُورِکم، تَلُومُوَن مَنْ اَنْتم اَحَقُّ بِالُّلؤْمِ مِنْه؛55
شما عیب هاى دیگران را مقابل چشم خویش قرار داده اید و عیب هاى خود را پشت سرتان. معایب مردم را مى بینید؛ ولى نواقص خود را نه. کسانى را ملامت و سرزنش مى کنید که خود شما سزاوارتر به سرزنش نسبت به آنها مى باشید».
 
مکن عیب خلق اى خردمند فاش! به عیب خود از خلق مشغول باش56


امام باقر علیه السلام فرمود: «نزدیک ترین حالت بنده به کفر، این است که با شخصى پیمان دوستى و برادرى بسته باشد و لغزش ها و خطاهاى او را شمارش کند که روزى او را به سبب آنها سرزنش نماید».57
 
امام صادق علیه السلام فرمود: «لغزش هاى مؤمنین را جست وجو نکنید؛ زیرا هر کس لغزش هاى برادرش را جست وجو کند، خداوند، خطاهایش را دنبال مى کند و هر کس که خداوند لغزش هایش را دنبال کند، رسوایش مى سازد؛ گر چه در درون خانه اش باشد».58
 
بنابراین، رابطه خوب و متقابل دو نفر با یکدیگر، نیاز به چشم پوشى هایى دارد که بدون آنها، راه و رسم دوستى پیموده نمى شود و پیمان محبت و صمیمیت بین آنها بسته نمى شود. پس باید بکوشیم خود را از عیب جویى هاى بى مورد دور سازیم و از خداوند بخواهیم که به سوى دوستانى خالص، رهنمودمان سازد.
 
خصوصیات دیگرى نیز از نظر اسلام درباره صفات دوستان اهمیت دارد؛ ولى از آن جا که در این نوشتار بنا بر اختصار است، از بیان آنها خوددارى مى کنیم.
 
به بعضى از این صفات، به صورت فهرست، در بحث حقوق دوستان نسبت به یکدیگر، اشاره خواهیم کرد.
 

لزوم امتحان نمودن دوستان و چگونگى آن

1. در حال بى نیازى و فقر انسان، دوستى او عوض نشود.
2. به هنگام عصبانیت، بدگویى نکند.
3. اهل اهمیت دادن به نماز باشد.
4. اهل نیکى در هنگام سختى و راحتى انسان باشد.
5. هنگام زوال توانایى انسان، دوستى اش از بین نرود.
6. هنگام به قدرت رسیدن، از احسان به دوستانش خوددارى نکند.
 
حال که روشن شد چه کسانى را براى دوستى خویش انتخاب کنیم، این پرسش پیش مى آید که آیا با یک قضاوت عجولانه و سطحى، مى توان بر وجود آن خصوصیات در شخص مورد نظر پى برد؟
 
چه بسیار کسانى که ظاهرى آراسته و پسندیده دارند؛ در حالى که با معاشرت و یا امتحان هاى مختلف، روشن مى شود که واقعیت امر چیزى غیر از ظاهر آن است.
 
همان گونه که تبادل اجناس و رفت و آمد افراد میان کشورهاى دور و نزدیک، بسیار سهل و سریع گردیده و جهان بر اثر پیشرفت هاى علمى و صنعتى، از نظر ارتباطات به یک دهکده کوچک مبدل شده است، فرهنگ هاى مختلف نیز از کشورهاى دیگر به راحتى قابل نفوذ است؛ در حالى که فرهنگ هاى وارداتى، اختلافات و تفاوت هاى چشم گیرى با فرهنگ اصیل اسلام دارند.
 
از دیدگاه غیراسلامى، هر گونه زور و تزویر و فریب دیگران ـ در راستاى رسیدن به اهداف دنیوى و مادى ـ نوعى زرنگى و زیرکى محسوب مى شود.
 
دنیا و دنیاطلبى براى خیلى از افراد، به صورت آرمان و آرزویى بزرگ و هدفى مهم درآمده و از عاطفه و محبت و ایثار و فداکارى، چیزى جز شعار و ظاهرى بى محتوا باقى نمانده است. تمامى اینها با فرهنگ اسلام، ناسازگار است و هیچ گونه پیوندى بین آن و آموزه هاى دینى وجود ندارد.
 
در این زمان، آداب و رسوم غلط و ناشایست با تبلیغات رسانه هاى گروهى به جوامع مختلف القا مى شوند و حتى اجناس وارداتى، گاهى پیام هایى ضداخلاقى و مبتذل دارند! آنان از هر فرصتى جهت صدور و حاکمیت فرهنگ خویش استفاده مى کنند. کسانى نیز در جامعه و کشور ما هستند که به جهت سیراب نبودن از فرهنگ اصیل اسلام و دور ماندن از اصالت هاى انسانى و اخلاقى، از این گونه تبلیغات، به شدت تأثیر مى پذیرند.
 
پس زمان، زمانى نیست که به هر کس بتوان اعتماد کرد و با اطمینان کامل او را محرم اسرار خویش ساخت.
پس چه باید کرد؟
حضرت على علیه السلام فرمود: «لا تَثِقْ بِالصّدّیقِ قَبلَ الْخُبْرَة؛59
قبل از امتحان دوست، اطمینان کامل به وى ننما».
 
همچنین امام صادق علیه السلام فرمود:
«اگر زمان زندگى انسان، زمان جور و ظلم است و اهل آن، اهل خیانت و بى وفایى و عهد شکنى هستند، اطمینان کامل به هر شخصى، از عجز و بى عرضگى انسان است».60
 
به همین جهت است که حضرت على علیه السلام فرموده است:
«با دوستت به طور کامل دوستى و محبت نما؛ اما صددرصد اطمینان پیدا مکن و با او به عدالت و خوبى رفتار کن؛ ولى تمام اسرارت را با وى در میان مگذار».61
 
البته مى دانیم که دشوارى ها تا وقتى است که هنوز انسان رفیق خویش را با شیوه هاى گوناگون، نیازموده باشد؛ اما رفیقى که از امتحان ها با موفقیت بیرون آمده باشد، برادر و پشتیبان انسان خواهد بود.
 
امورى که در اسلام توصیه شده دوست خویش را به آنها بیازماییم، عبارتند از:
 
1. ثبات دوستى در حال بى نیازى و فقر؛
امام باقر علیه السلام فرمود:
«بِئْسَ الاَخ اَخٌ یرْعاک غَنیا وَ یقْطَعُک فَقیرا؛62
بدترین دوست، کسى است که تو را به هنگام بى نیازى ات حفظ کند و به وقت تنگ دستى، رها سازد».
 
برخى اشخاص فقط انسان را به جهت طمع هاى شخصى و زر و سیم مى خواهند!
 
این دغل دوستان که مى بینى
مگسانند گرد شیرینى63
 
از قول لقمان حکیم، چنین نقل شده است:
«لا تعرفُ اخاک اِلاّ عِندَ حاجَتِک اِلَیه؛64
دوستت را نمى شناسى؛ مگر هنگامى که به وى نیازى داشته باشى». این دوست، اگر درصدد رفع نیاز تو برآمد و شانه تهى نکرد، دوستى واقعى است.
 
چه بسیار اشخاصى که به هنگام نیازمندى دوست خویش، با وجود امکانات و توانایى، گامى در جهت رفع نیاز او بر نمى دارند و از هر گونه کمکى دریغ مى ورزند. لافِ دوستى اینان، چیزى جز دورویى و دغل نیست؛ زیرا برآوردن نیاز برادر مسلمان، یکى از وظایف انسان است و در اسلام به عنوان یکى از سجایاى اخلاقى بسیار مهم، شمرده شده است.
 
رسول خدا صلى الله علیه و آله در این باره فرمود:
«مَنْ اَصْبَحَ و لَمْ یهْتَمَّ بامُورِ الْمسلمین فَلَیسَ بمُسلمٍ؛65
کسى که صبح کند و در فکر رفع مشکلات و برآوردن نیاز مسلمانان نباشد، مسلمان نیست».
 
امام صادق علیه السلام نیز فرمود:
«کسى که برادر مؤمنش از روى تنگ دستى، چیزى را از وى بخواهد و او با وجودِ توانایى، از برآوردن نیاز او امتناع ورزد [در حالى که مى تواند از جانب خود یا دیگران آن نیاز را برآورده کند] خداوند در روز قیامت او را در حالى محشور مى گرداند که دست هایش را برگردنش بسته، به این حال او را وا مى نهد؛ تا از حساب تمامى خلق فارغ گردد».66
 
پس مسلمان واقعى، نسبت به تنگ دستى و فقر دیگران، بى تفاوت نیست و حتى اگر از وى کارى ساخته نباشد، با وساطت نزد اشخاص توانا، در رفع نیاز آنان، اهتمام مى ورزد.
به راستى چه آزمایش دقیق و حکیمانه اى است! چطور مى توان کسى را به دوستى خویش برگزید و از وى انتظار بذل تمامى نیکى ها را داشت، در حالى که او در مقابل کوچک ترین نیاز مادى انسان، شانه خالى مى کند؟
انسان در زندگى پرفراز و نشیب خود، با مشکلات و ناهموارى هایى روبه رو است که به تنهایى، قادر به حل آنها نیست و این دوست است که در این موقعیت به کمک و یارى رفیق خود مى شتابد و او را از پریشانى و درماندگى رهایى مى بخشد و همان گونه که در شادى ها و توانایى ها، با وى شریک و همدم است، در این هنگام نیز همراه اوست و وى را تنها نمى گذارد.
 
دوست مشمار آن که در نعمت زند لاف یارى و برادر خواندگى
دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالى و درماندگى67
 
2. بدگویى نکردن به هنگام عصبانیت؛
امام صادق علیه السلام فرمود:
«مَنْ غَضِبَ علیک مِنْ اِخْوانِک ثلاث مرّاتٍ فلَم یقُل فیک مکروُها فَأَعِدْهُ لِنَفْسک؛68 دوستى که سه بار از تو عصبانى شد، ولى بدگویى تو را نکرد و کلام ناسزا از دهانش خارج نشد، او را براى خود نگه دار».
 
آرى، بر اثر معاشرت زیاد، امکان این که انسان گاهى از دوست خویش، ناراحت و دلگیر شود، وجود دارد و اگر بنا باشد هنگام خشم و ناراحتى، هر سخنى بگوید و به فکر تأثیر بد آن بر رابطه صمیمى بین خود و دوستش نباشد، این شخص، شایستگى دوستى ندارد و ادعاى دوستى او نادرست است.
مؤمن، کسى است که توانایى غلبه بر خشم و غضب خود را داشته باشد و با اندک ناملایمتى، از کوره به در نرفته، صبرش لبریز نگردد.
 
لاف سرپنجگى و دعوى مردى بگذار
عاجز نفس فرومایه، چه مردى چه زنى
گرت از دست بر آید دهنى شیرین کن مردى آن نیست که مشتى بزنى بر دهنى69
امام صادق علیه السلام فرمود:
«اگر مى خواهى صحت دوستى رفیقت را بسنجى، یک بار نسبت به او خشمگین شو؛ اگر صبر کرد و دوستى خویش را با تو برهم نزد، پس او دوست واقعى توست».70
 
بلى مرد آن کس است از روى تحقیق که چون خشم آیدش، باطل نگوید71

 
دوست واقعى، با مشاهده یک تندى، تمام مرزهاى میان خود و رفیقش را از بین نمى برد و آشکار و پنهان، به بدگویى او نمى پردازد؛ چه رسد به این که بخواهد ناسزا گفته، حرف هاى بد از وى صادر گردد.
 
اصولاً این گونه عکس العمل هاى سریع و بدون تأمل، دلیل بر کم ظرفیتى انسان و عدم تربیت صحیح اوست.
 
تو خود را چو کودک ادب کن به چوب به گرز گران، مغز مردم مکوب
وجود تو شهرى است پر نیک و بد تو سلطان و دستور دانا خرد72
 
3. اهمیت دادن به نماز؛
امام صادق علیه السلام فرمود:
«اِمْتَحِنوُا شیعَتَنا عِندَ مَواقیتِ الصَّلاةِ کیفَ مُحافِظتُهُمْ علیها؛73
شیعیان ما را هنگام اوقات نماز امتحان کنید که چگونه بر اقامه نماز، مواظبند و نسبت به آن، اهتمام دارند».
 
واجبات اسلام همه در یک سطح نیستند و از لحاظ اهمیت، با هم تفاوت دارند. بعضى از آنها در مرتبه اى والاتر و مهم تر از بقیه تکالیف هستند و با ترک آنها، سایر اعمال نیز تباه شده، اثر خویش را از دست مى دهند و یا کم اثر مى گردند.
 
یکى از وظایف مهم، نماز است که حکم ستون و پایه دین را دارد و مصلحت آن، از هر فریضه اى بیشتر است.
انسان فرزانه و خردورز، هیچ گاه نسبت به نمازهاى واجب، سستى نشان نمى دهد؛ زیرا مى داند که نماز، سبب نزدیکى به خداست74 و انسان را از فحشا و منکرات باز مى دارد.75
 
دوستى که نماز را با شرایط و آداب آن مى خواند، رغبتى براى غیبت، تهمت و دروغ ندارد؛ بلکه از آنها بى زار است؛ چون مى داند که نمازش به شرط رعایت تقوا، مورد قبول خداوند قرار مى گیرد؛ «اِنّما یتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقین»؛76
«به درستى که خداوند، اعمال را فقط از افراد پرهیزکار مى پذیرد».
 
نماز، یاد خداست77 و انسانى که غافل از خداى خویش نیست و هدفى جز 0رضاى او ندارد، به هیچ وجه، عملى انجام نمى دهد که موجب ناخشنودى پروردگار باشد و در نتیجه، در روابط خود با دیگران، تقوا را رعایت نموده و سعى مى کند حقوق دوستان را رعایت کند.
 
خداوند به ما اجازه نداده با کسانى که نسبت به دستورات دینى ـ به خصوص نماز ـ بى اهمیت هستند، دوست باشیم. قرآن مى فرماید:
«اى اهل ایمان! با آن گروه از اهل کتاب و کافران که دین شما را به بازیچه گرفتند، دوستى نکنید».78
 
همچنین در ادامه مى فرماید:
«وَ اِذا نادَیتُم اِلَى الصّلاة اِتّخَدوها هُزُوا وَ لَعِبا، ذلک باَنّهم قومٌ لا یعْقِلون»79؛
«زمانى که شما نداى نماز بلند مى کنید، آن را به مسخره و بازى مى گیرند؛ زیرا آن قوم، مردمى نادان و بى خردند».
 
در این آیات، بعد از آن که مى فرماید: «آنان دین شما را به مسخره گرفته اند»، توضیح مى دهد که بازى گرفتنِ دین، همان کوچک شمردن نماز و استهزاى آن است و این، جاى شگفتى ندارد؛ زیرا نماز، ستون دین است؛ یعنى طبقه اول ساختمان دین، نماز است. روزه، خمس، زکات، حج و...، همه و همه طبقات فوقانى این ساختمان مى باشند. اگر طبقه اول نباشد، هیچ گاه طبقات بعدى شکل نخواهد گرفت.
 
نماز، امانت الهى است و کسى که به این امانت خیانت ورزد، به ما نیز وفا نخواهد کرد.
 
وامش مده آن که بى نماز است گر چه دهنش زفاقه باز است
کو فرض خداى نمى گزارد از قرض تو نیز غم ندارد80

شخصى که به نماز اهمیت نمى دهد، مبتلا به دردها و مرض هایى است که چه بسا بسیارى از آنها مُسرى بوده، ما را نیز مبتلا مى سازد و عقل سلیم حکم مى کند از شخصى که بیمارى مسرى دارد، تا زمانى که خودش را درمان نکرده، دورى کنیم. رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
«کسى که نماز را سبک بشمرد، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا مى گرداند؛
1. برکت را از عمر و روزى اش بر مى دارد.
2. بر هیچ یک از اعمال خیرش پاداش نمى دهد.
3. دعایش را مستجاب نمى کند.
4. از دعاى خوبان نیز بهره اى نمى برد.
5. خوار مى میرد.
6. گرسنه مى میرد.
7. تشنه مى میرد.
8. خداوند مَلَکى را مأمور او مى کند که وى را در قبر شکنجه دهد.
9. قبرش را تنگ مى گرداند.
10. قبرش را تاریک مى گرداند.
11. خداوند مَلَکى را مأمور او مى سازد تا در قیامت، وى را بر روى صورت بکشاند و مردم وى را نظاره کنند.
12. از او به سختى حساب مى کشد.
13. به دیده رحمت به وى نمى نگرد.
14. او را پاک نمى گرداند.
15. براى او عذابى دردناک، آماده مى سازد».81
 
هر یک از این بلاها کافى است تا سعادت همیشگى انسان را به شقاوت و بدبختى تبدیل کند و با وجود یکى از این بلاها نیز آدمى باید دست از سبک شمردن نماز بردارد و خود را در سلک مؤمنان واقعى درآورد.
 
از آیات و روایات فراوانى استفاده مى شود که نماز، «میزان سنجش» اعمال است؛ «و انّها لَکبیرَةٌ اِلاّ عَلىَ الْخاشِعین»؛82
«به درستى که نماز بر مردمان سخت است؛ مگر بر کسانى که در برابر خداوند، خاضع و خاشع گشته اند».
 
بنابراین، کسى که اهل نماز نیست، در برابر خداوند، گردن کش است و دوستى با وى، چیزى جز ضرر و زیان نیست و در نتیجه، یکى از بهترین چیزهایى که مى توان دوست خود را با آن آزمود، نماز است. اگر کسى به هیچ قیمتى، راضى به ترک و یا تأخیر بدون عذر نماز خود نشد و آن را بر سایر کارهاى خویش مقدم داشت و احکام و شرایط آن را رعایت کرد، داراى یکى از مهم ترین معیارهاى دوستى است و رفاقت با او، به صلاح انسان خواهد بود.
 
4. نیکى در هنگام سختى؛
حضرت على علیه السلام فرمود:
«فىِ الشِّدةِ یخْتَبر الصّدیق؛83
در سختى ها، دوستان امتحان مى شوند».
 
کسى که در سختى ها و مشکلات، به یاد برادران دینى خود باشد و فقط رفیق دوران خوشى نباشد، امید آن مى رود که با ما نیز چنین رفتار کند.
 
زندگى انسان، با مشکلات و ناهموارى هاى فراوانى همراه است که باید با آنها مبارزه کرد و تسلیم شدن در مقابل آنها، به معناى پذیرفتن خوارى و تن دادن به شکست است.
 
براى رفع این گونه موانع، باید یاور و کمک رسان خالصى داشت؛ تا صادقانه آدمى را یارى کند و به هنگام سختى، وى را تنها نگذارد و از هیچ گونه کمکى دریغ نورزد.
 
یکى از عوامل پیروزى و سرافرازى مسلمانان صدر اسلام، در برابر فشارها و گرفتارى ها، نیکى و دستگیرى نسبت به یکدیگر بود. اگر نیکى خدیجه کبرى علیهاالسلام نبود، مسلمانان در همان سال هاى اول بعثت، بر اثر محاصره اقتصادى و تبعید به شعب ابى طالب، از بین مى رفتند.
 
چنین نبود که او فقط در راحتى ها و شادى ها، شریک پیامبر صلى الله علیه و آله و یاور مسلمین باشد؛ بلکه وى در سخت ترین شرایط، از تمامى امکانات خویش براى کمک به رسول خدا صلى الله علیه و آله بهره گرفت. این فداکارى ها، سبب شد تا پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله تا آخر عمر خویش، زحمات و خدمات خدیجه را فراموش نکرده، پیوسته از او به نیکى یاد کند.
 
اگر فداکارى و ایثار مسلمین مدینه نبود، پیامبر صلى الله علیه و آله و مهاجران، نمى توانستند در آن دیار غربت و با کمترین امکانات، دین اسلام را گسترش دهند؛ ولى انصار مى دانستند که در سختى ها، باید فداکارى کنند و از بذل مال و جان دریغ نکنند. آنها تمام دارایى خود را با مهاجران و رانده شدگان از مکه تقسیم کردند و کوچک ترین منّتى بر آنان نگذاشتند و این هماهنگى و همدلى بود که منجر به فتح مکه و شکستن تمامى بت ها گردید.
 
انسان، دوستان خویش را فقط براى راحتى هاى زندگى و کامیابى ها نمى خواهد. اگر رفافت واقعى باشد، باید این ادعا در سختى ها به اثبات برسد و ما که مى خواهیم اشخاصى را جهت دوستى برگزینیم، باید آنان را در چنین مواقعى، امتحان و آزمایش کنیم.
البته قبل از هر گونه انتظار از دیگران، باید خود به این خصلت هاى پسندیده، مزین باشیم و اگر توقعى از دیگران داریم، باید خود نیز خوب بوده و از فداکارى و یارى رساندن به دیگران، دریغ نورزیم.
 
جوانى پاکباز و پاک رو بود که با پاکیزه رویى، در گرو بود
چنین خواندم که در دریاى اعظم به گردابى درافتادند با هم
چو ملاّح آمدش تا دست گیرد مبادا کاندرین حالت بمیرد
همى گفت از میان موج و تشویر مرا بگذار و دست یار من گیر84

5. حفظ دوستى در هر حال؛
دوستى برخى از افراد با دیگران، به جهت قدرت و مقامى است که آنان دارند و به فکر رفع مشکلات احتمالى خود، به وسیله آن شخص مى باشند. اینان در واقع در پى آبادانى و تعمیر دنیاى خویش هستند؛ تا در پیشامدها، گره مشکل خود را توسط اشخاص پرنفوذ باز کنند. بنابراین، تا وقتى که انسان داراى قدرت و مقامى است، با وى سرِ دوستى و رفاقت دارند و به محض زوال قدرت او، با وى آن چنان غریبه اند که انگار کسى را به این نام و نشان نمى شناخته اند!
 
این گونه افراد، همان منفعت طلبانى هستند که به چیزى جز سود خویش نمى اندیشند و چه بسا در صورت از بین رفتن قدرت آدمى، دشمن وى شده، پشت پا به تمامى ادعاهاى دوستانه گذشته خود مى زنند!
 
حضرت على علیه السلام فرمود:
«عِنْدَ زَوالِ الْقُدرَة یتَبَّینُ الصّدیقُ مِنَ الْعَدُّو؛85
هنگام از بین رفتن قدرت انسان، دوست از دشمن شناخته مى شود».
 
آنان که دوستى شان واقعى و حقیقى است، در هنگام ناتوانى مالى، اجتماعى و سیاسى، بر پیمان دوستى خویش ایستاده اند و این موقعیت را زمان یارى رسانى به دوست خود مى دانند و از هیچ کمکى مضایقه نمى کنند.
 
حضرت على علیه السلام فرمود:
«مردم شناخته نمى شوند؛ مگر به امتحان؛ پس فامیل و فرزندانت را در هنگام نبودنت و دوستت را در موقع مصیبتت، امتحان کن».86
 
از بین رفتن توانایى هاى انسان، نوعى مصیبت به حساب مى آید؛ زیرا شخص مصیبت زده، محتاج کمک دوستان است و درستى ادعاى دوستى، در این زمان، معلوم مى گردد و در غیر این صورت، آنان رفیق واقعى نیستند؛ بلکه دوستان ظاهرى و سودجویى هستند که به هیچ وجه، قابل اعتماد جهت رفاقت صادقانه و حقیقى، نمى باشند.
آنان تا هنگامى که موقعیت اجتماعى انسان محفوظ است، گرد آدمى مى چرخند و به محض زوال آن، بیگانه اى بیش نیستند!
 
6. احسان به هنگام قدرت؛
حضرت على علیه السلام فرمود:
«اَلْقُدرَةُ تُظْهِرُ محمودَ الْخِصال وَ مَذْموُمَها87؛
قدرت، اخلاق پسندیده و نکوهیده انسان را ظاهر مى گرداند».
 
آرى، تا قبل از توانایى، خصلت هاى انسان معلوم نمى شوند و در پشت پرده باقى مى مانند. کسى که از وى کارى ساخته نیست و گشایش هیچ مشکلى از مشکلات مسلمانان به او مربوط نباشد، چگونه قابل شناخت است؟
 
آیا او جوانمرد است یا خیر؛ بخیل است یا سخاوتمند؛ خیرخواه مردمان است یا نه و...، اینها پرسش هایى هستند که پاسخ آنها هنگامى روشن خواهد شد که آن شخص، داراى قدرت و ریاست گردد و توانایى این گونه احسان ها را داشته باشد.
 
متأسفانه خیلى از اشخاص، ظرفیت به قدرت رسیدن را ندارند و به جاى استفاده درست و صحیح از آن، خود و دیگران را از برکت هاى خداپسندانه این نعمت محروم مى سازند.
 
قارون، پسرعموى موسى علیه السلام از جمله ایمان آورندگان به موسى علیه السلام بود. قدرت مالى وى به حدى بود که مى توانست تمام مشکلات مادى قوم موسى را برطرف ساخته، آنان را از فقر و درماندگى رهایى بخشد؛ ولى حتى از پرداخت زکات مال خویش خوددارى مى ورزید و از بیم آن که از وى مالى بستانند، به ستیز و مخالفت با پیامبر خدا پرداخت.
 
فرعون نیز داراى ریاستى مهم و گسترده بود؛ ولى به جاى این که از این سلطنت در جهت حمایت از مستضعفان، بى پناهان و درماندگان استفاده کند، بر آنان ظلم مى کرد و هر لحظه بر سرکشى و طغیان خویش مى افزود؛ تا جایى که ادعاى خدایى نمود و با خالق واقعى خود به مبارزه پرداخت!
 
برخى از پادشاهان براى حفظ قدرت خود، حتى از کشتن برادران و بستگان نزدیک خویش دریغ نمى کردند؛ اما از نظر اسلام، اگر انسان به مرتبه اى از مراتب توانایى رسید، نباید بگذارد دوستان و برادران دینى او دستشان را در مقابل غریبه ها دراز کنند.
 
حضرت على علیه السلام فرمود:
«ما سادَ مَن احْتاجَ اِخْوانُهُ الى غِیرِه؛88
به آقایى و بزرگى حقیقى نرسیده، کسى که برادرانش در نیازهاى خود به غیر او مراجعه کنند».
 
متأسفانه گاهى عمل انسان به گونه اى است که دوستان و نزدیکان وى از او قطع امید کرده، ترجیح مى دهند که نیازمندى هاى خود را از غریبه ها بخواهند!
 
بنابراین، یکى از راه هایى که به وسیله آن مى توان دوستان را آزمود، این است که آنان به هنگام قدرت، از احسان به دوستان و نزدیکان خویش خوددارى نکنند.
 

جمع بندی و نتیجه گیری

در این نوشتار، سعى گردید با استفاده از قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام اهمیت دوستى و رفاقت و اصول حاکم بر آن مورد بحث و بررسى قرار گیرد؛ بنابراین، تمامى عنوان ها و موضوعات مورد بحث، از آیات قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام گرفته شده اند و این امر، وجه امتیاز این نوشتار با تألیفات موجود در این موضوع است.
در این مطلب، به شاخص هایی اسلامی که فردی را به عنوان دوست خود قرار دهیم از جمله این موارد پرداختیم:
1. کسى که به یاد خدا باشد و هدفش تنها رسیدن به او باشد. 2. عاقل باشد. 3. خیانت کار نباشد. 4. ستم کار نباشد. 5. سخن چین نباشد. 6. آنچه را که براى خود مى پسندد، براى تو نیز بپسندد. 7. قاطع رحم نباشد. 8. عیب جو نباشد.
همچنین درباره ویژگی های دوست شایسته و لزوم امتحان نمودن دوستان و چگونگى آن به شاخص های اصلی ذیل اشاره نمودیم:
1. در حال بى نیازى و فقر انسان، دوستى او عوض نشود. 2. به هنگام عصبانیت، بدگویى نکند. 3. اهل اهمیت دادن به نماز باشد. 4. اهل نیکى در هنگام سختى و راحتى انسان باشد. 5. هنگام زوال توانایى انسان، دوستى اش از بین نرود. 6. هنگام به قدرت رسیدن، از احسان به دوستانش خوددارى نکند.
باشد تا با شاگردى در مکتب وحى، هماى سعادت و رستگارى در دنیا و آخرت، بر شانه هاى ما، خصوصا جوانان و نوجوانان عزیز قرار گیرد.
 

پی‌نوشت‌ها:

1. فردوسى، شاهنامه، ج 1، ص 290؛ به نقل از دکتر احمد رنجبر، جاذبه هاى فکرى فردوسى.
2. فرقان 25، آیات 27-28.
3. «المرء عَلى دین خلیله فلینظر احدکم من یخالل»؛ مجلسى، بحار الانوار، ج 74، ص192.
4. «لا تَحکموا على رجلٍ بشى ء حتّى تَنْظُروُا الى مَنْ یصاحِب، فانما یعرفُ الرّجُل باشَکالِهِ وَ اَقْرانه»؛ بحارالانوار، ج 71، ص 188.
5. غررالحکم و دررالکلم، حرف کاف لفظ کل.
6. غررالحکم، حرف الف.
7. شعرا 26، آیه 101.
8. کهف 18، آیه 28.
9. منافقون 63، آیه 9.
10. نور 24، آیه 37.
11. احزاب 33، آیه 41.
12. بحارالانوار، ج 77، ص 147.
13. طه 20، آیه 15.
14. غررالحکم، حرف الف.
15. بحارالانوار، ج 74، ص 198.
16. مولوى، مثنوى معنوى، دفتر دوم، بیت 1932.
 17. همان، بیت 1970.
18. همان، بیت 2010-2015.
19. همان، بیت 2017
20. همان، بیت 2018.
21. همان، بیت 2029.
22. همان، بیت 2064.
23. همان، بیت 2124 ـ 2130.
24. شاهنامه، ج 8، ص 118؛ به نقل از جاذبه هاى فکرى فردوسى.
 25. همان، ج 6، ص 78.
26. همان، ج 7، ص 203.
27. بحارالانوار، ج 74، ص 199.
28. کلیات سعدى، انتشارات امیرکبیر، تهران 1363، ص 30.
29. بحارالانوار، ج 78، ص 230.
30. الحُر العاملى، وسائل الشیعة، ج 13، ص 225.
31. بقره 2، آیه 258.
32. آل عمران 3، آیه 57.
33. انعام 6، آیه 21.
34. حج 22، آیه 53.
35. لقمان 31، آیه 11.
36. غررالحکم، حرف الف.
37. قلم 68، آیه 10ـ11.
38. بحارالانوار، ج 71، ص 293.
39. کلیات سعدى، ص 174.
40. شاهنامه، ج 8، ص 309.
41. همان، ج 7، ص 203.
42. بحارالانوار، ج 74، ص 198.
43. همان، ج 78، ص 249.
44. کلیات سعدى، ص 785.
 45. دیوان باباطاهر.
 46. الحویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 45.
47. رى شهرى، میزان الحکمه، ج 4، ص 89.
48. قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «لا صَدَقَهَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحتاج»؛ بحارالانوار، ج 96، ص 47.
49. بحارالانوار، ج 74، ص 94.
50. همان، ج 74، ص 94.
51. همان، ج 74، ص 111.
52. غررالحکم، باب الف.
53. شاهنامه، ج 7، ص 189.
 54. همان، ج 1، ص 204.
55. تفسیر اثنى عشرى، ج 1، ص 340؛ به نقل از دعائم الدین.
56. کلیات سعدى، ص 346.
 57. کلینى، اصول کافى، ج 2، باب من طلب عثرات المؤمنین و عوراتهم، حدیث 1.
58. همان، حدیث 5.
59. غررالحکم، حرف لام، لفظ «لا».
60. بحارالانوار، ج 78، ص 239.
61. غررالحکم، حرف الف.
62. غررالحکم، حرف لام، لفظ «لا».
63. کلیات سعدى.
 64. بحارالانوار، ج 74، ص 178.
65. اصول کافى، ج 2، ص 163.
66. بحارالانوار، ج 74، ص 287.
67. کلیات سعدى، ص 52.
 68. بحارالانوار، ج 78، ص 251.
69. کلیات سعدى، ص 95.
70. بحارالانوار، ج 78، ص 239.
71. کلیات سعدى، ص 66.
 72. همان، ص 342.
 73. شیخ عباس قمى، سفینه البحار، ج 2، ص 44.
74. قال على علیه السلام: «الصّلوةُ قُربانُ کلّ تقى»؛ بحارالانوار، ج 10، ص 99.
75. «انّ الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر»؛ عنکبوت 29، آیه 45.
76. مائده 5، آیه 27.
77. «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکرى»؛ طه 20، آیه 15.
78. مائده 5، آیه 57.
79. همان، آیه 58.
80. کلیات سعدى، گلستان، ص 184.
81. سفینه البحار، ج 2، ص 44.
82. همان.
83. غررالحکم، حرف فاء، لفظ «فى».
84. کلیات سعدى، ص 146.
85. غررالحکم، حرف عین، لفظ «عند».
86. بحارالانوار، ج 78، ص 10.
87. غررالحکم، حرف الف.
88. همان.
 

منبع:

هماى سعادت (آیین دوستى و رفاقت از نظر اسلام)، علیرضا مستشارى، دفتر نشر معارف، چاپ: اول، بهار 1388.